برای سلامت تآمین بهداشت و درمان بیماری های جسم و روان هزاران جلد کتاب نگاشته شده است و ده ها رشته ی تخصصی طراحی گردیده است .
حقیقتاً وقتی که نعمت های الهی را ارزیابی می کنیم , سلامت و امنیت در رآس نعمت ها قرار می گیرد و این امنیت کامل جسمی و روانی , میسر نمی شود مگر به حاکمیت دیانت .
بنابراین بطور طبیعی دو علم ادیان و علم ابدان در رآس علوم قرار می گیرند .در اینکه منبع علم و ادیان پیامبران الهی هستند هیچ گونه تردیدی وجود ندارد اما اینکه آیا منبع تآمین علم ابدال باید کجا باشد , در صد ساله اخیر تردید پدید آمده است .
آقای دکتر سیریل الگود در کتاب تاریخ طب , ساختمان طب را نیمی آسمانی و نیمی زمینی شمرده است , و نیم آسمانی آن را ناشی از اطلاعات پیامبران و نیم زمینی را نتیجه تجربیات بشر به حساب می آورد .اگر این تعریف را از خواستگاه علم طب طب درست باشد , در صد سال گذشته به نظر می رسد علوم پزشکی از نیمه آسمانی خود فاصله زیادی گرفته است و بر تعبیر دیگر گستره ی تجربه که در اصطلاح کاربردی "علم" نامیده می شود در طب بسیار توسعه یافته است به نحوی که اساس و پایه و ساختار بنیادی خود را که از خداوند گرفته از طبیعت برداشت کرده است را فراموش کرده است .
از اینرو , کارایی طب نیز به شدت کاهش پیدا کرده است و این کاهش کارآمدی سازمان بهداشت جهانی را وادار کرده است تا به کشورهای عضو توصیه کند تا سال 2005 , زمینه حقوقی ورود اطلاعات سنتی طب خود را در سیستم درمانی کشور خود وارد سازند .
در کشورهای اسلامی از جمله ایران که مهد اسلام با اکثریت شیعه بوده و کانون نشرتفکرات دینی در آن خروشان است و از سویی دیگر کشوری دارای زمینه طولانی و عمیق از حیث تمدن و فرهنگ است , رفتارهای مردم بطور مستقیم و غیر مستقیم آکنده از علاقه از علاقه به فرهنگ دینی است ولی هر گاه شخصیتهای علاقه مند دینی در حوزه علم وارد می شوند تقریبا تمامی مطالب دینی را غیر علمی و یا مقابل آن می بینند .
این رودررویی , جامعه را دچار سردرگمی کرده است که بالاخره به کدامین اعتماد کنیم ؟
از سویی آهنگ غیرعلمی بودن دستورات دینی بسیار پرسروصدا است و ذهن ها را تسخیر کرده و با وضع قوانین جانب دارانه برای آن تفکرات , انسان ها را مرعوب ساخته است ؛
و از جانب دیگر تغییر سریع نظریات علمی در بخش طب به حدی است که به هیچ وجه نمی توان ساختمانی متکی به آن طراحی کرد ! به نحوی که تقریبا سالانه سی درصد نظریات تغییر می کنند . و این تغییرات به صراحت , غلط غلط بودن نظریات قبل را اثبات می کند
دلیل کاربرد این تغییرات این است که اگر افراد جامعه بطور کلی از انجام دستورات این سیستم روی برگردانند قطعا از اشتباهات بزرگ درامان هستند و چون موضوع علم طب حفظ و حراست جان انسان هاست , پس با عمل نکردن دستورات علمی موجب حفظ جان خود گردیده اند , هرگاه کتب مرجع طب را پس از پانزده سال بررسی کنیم تغییراتی در حد هفتاد درصد در آن مشاهده می کنیم .
به هر حال تکلیف چیست ؟
آیا ما نیز باید تابع اشتباه های مکرر این سیستم علمی حاکم باشیم و هر روز هزاران نفر را فدای جهل و خطاهای توجیه شده در سیستم درمانی نماییم ؟
حد پایان این تبعیت کورکورانه کجاست ؟!
گرفتن سّم تکراری از دست دشمن دوست نما بوسیله ی دوستان , با اخذ هزینه های گزاف و هدیه ی جان ناقابل تا چه زمانی باید ادامه یابد ؟!
خوب است نظر شما را به طرف یک داستان واقعی عبرت انگیز جلب کنم .
ادامه متن را در ادامه ی مطلب بخوانید .