السلام علیک یا اباعبدالله

ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام 

بر آزادگان جهان و رهروان عدل و عدالت تسلیت وتعزیت باد.

 

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین

روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

 

از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست

مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین

 

می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم

بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین

 

پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست

اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین

 

بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب

کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین

 

رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند

تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین

 

بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب

ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین

 

سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی

چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین

 

سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق

می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین

 

او وفای عهد را با سر کند سودا ولی

خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین

 

دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا

با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین

 

سیرت آل علی (ع) با سرنوشت کربلاست

هر زمان از ما،یکی صورت نما دارد حسین

 

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند

عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

 

دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت

داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین

 

بعد ازینش صحنه ها و پرده ها اشکست و خون

دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین

 

ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای

گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین

 

دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز

با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین

 

شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا

جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین

 

اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار

کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین

 

"شهریار "

میشو داغ و گیلاندیس

 

مراسم عروسی در روستای ما

چیخدی گون ایندی گلیر یار الده نار ای دوستان

وه نه خوشدور روز عید و وصل یار  ای دوستان

گتدی باده باد سرما مژده ای یاران من

قاری پامال ایلدی باد بهار ای دوستان

قهرمان عید سیندیردی شتانون لشگرین

گورنه گیرمیش سنگره داغلاردا قار ای دوستان

غلغله افلاکه سالمیش ایندی هر بیر شهرده

صوت مطرب بانگ نی آواز تار ای دوستان

اویناما چالما دانوشما گولمه دینمه لال اوتور

یاخشیدور مین دفعه بوردان بیر مزار ای دوستان

بیر ایشیخ لازمدی ایندی تا بو ظلمتدن چیخاخ

قوی سیزه بیر سوز دییم مثل فنار ای دوستان

تازه بیر یئر یاپدیروپ اعیان ملت سیر ایچون

گورمیوب هرگز نظیرین روزگار ای دوستان

گرچه ملت باغچاسی تفلیسده هم باکوده وار

هیچ بیری اولماز بونیله هم عیار ای دوستان

 

 

با سلام و عرض ادب به دوستان عزیز

پیرو نظرات خوانندگان گرامی وبلاگ و دوستان می خواهم درباره ی برگزاری مراسم

عروسی و مقدمات آن برایتان بنویسم امید است بزرگان مطالب را خوانده و اصلاحات

مورد نیاز را برایم متذکر شوند ، چون بنده مراسم را از سن وسال خود که شنیده و

دیده ام  می نویسم و مراسم سالهای دور را نمی توانم به صورت کامل و صحیح

بنگارم لذا در صورت هر گونه ایراد از بعد زمانی آن را مقایسه نمایید ،

در روستای کندرود پسر معمولا با توصیه ی والدین مخصوصا خواهر و مادر گزینه ای را

در نظر گرفته و دورادور شناختی از وی پیدا می کند ، چون اکثر ازدواج ها فامیلی و

طایفه ایست پس احتیاجی به شناخت عمیق وجود ندارد مگر در مواقعی که دختر

مورد  علاقه از طایفه ی دیگری  باشد ، برای مراسم خواستگاری ابتدا مادر یا خواهر

داماد با مادر عروس پیشنهاد ازدواج را مطرح می کنند که این امر به صورت کاملا

محرمانه است ، در صورت موافقت مادر و عروس ،مسئله با پدر و بقیه افراد خانواده

نیز درمیان گذاشته می شود ، پس از کسب رضایت به خانواده ی داماد  اجازه ی

خواستگاری رسمی داده می شود ، مجلس خواستگاری معمولا شب برگزار 

می شود و دلیل آن مشغول بودن روستاییان به کار و کشاورزی در طول روز است

پدر و مادر داماد ، برادران ،خواهران ، ریش سفیدان محله  به خانه ی عروس رفته

و پس از پذیرایی شدن از طرف خانواده ی عروس ابتدا ریش سفیدان و بزرگان طایفه

صحبت کرده و به صورت رسمی عروس خانم را از پدرش خواستگاری می کنند و پس

از آن با قبول از طرف خانواده ی عروس مقدار مهریه معیین می گردد و در صورت توافق

از روحانی برای جاری کردن صیغه ی عقد دائم دعوت می شود ، هنوز داماد عروس

خانم را ندیده است  آن زمان آزمایشی برای عقد  مرسوم نبود ، محضردار با دفتر ثبت

ازدواج همراه خانواده داماد به خانه ی عروس آمده و واقعه ی مبارکه ی ثبت ازدواج

انجام  می گرفت ، داماد فقط یکی از انگشتان عروس خانم را که جهت امضا و یا اثر

انگشت بیرون آمده بود را می دید والسلام

چهارده امضا یا چهارده اثر انگشت تمام نشده عروس خانم از مجلس دور می شد

مبادا چشم داماد به نو عروس بیفتد ،تقریبا خواستگاری و عقد تمام شد ، حلقه در

دست عروس خانم کردن و چادر بریدن و قند شکستن به عهده ی بانوان در مجلسی

مجزا از مردان بود در دوران نامزدی داماد فقط با دعوت مادر خانم یا به بهانه های

عاریت گرفتن لوازم کشاورزی به خانه ی عروس خانم می رفت که ای بسا در این رفت

و آمد ها ممکن بود چشمش  به جمال عروس خانم روش نشود دوران سپری می شد

و در اعیاد و مناسبتهای مختلف مثل چهارشنبه سوری و  شب یلدا برای عروس خانم

خنچه ( تاباخ ) برده می شد که عبارت بود از طلا ، لباس ، آجیل و میوه و ...

از طرف خانواده ی عروس خنچه ای متقابل برای خانواده ی داماد برده میشد

ببر و بیار ها ادامه داشت تا با هماهنگی هر دو خانواده تاریخ عروسی مشخص میشد

که معمولا در فصل پاییز و زمستان بود چون کشاورزان محصولات خود را جمع آوری

کرده بودند و در اوقات فراغت می توانستند مراسم عروسی را برگزار نمایند

چهار الی پنج روز مانده به عروسی سلمانی ده به دعوت پدر داماد به منزل داماد می

آمد و لیست مدعوین را شفاها از پدر داماد و پدر عروس خانم با مشورت بزرگان طایفه

دریافت می کرد سپس با مراجعه به درب خانه ی مهمانان از آنان برای شرکت در

مراسم عروسی دعوت به عمل می آورد .

سلمانی روستا اجرت دعوت از مهمانان را معمولا سر سال هنگام خرمن گندم  به کالا

دریافت می نمود و کارهای دیگری نیز داشت که توضیح خواهم داد

از سلمانی های به نام روستای کندرود می توان به مرحوم استاد رسول سلمانی

و مرحوم حاج مهرعلی مهری اشاره کرد خدایشان بیامرزد .

و یادگار با معرفت مرحوم استاد رسول حاج محمد علی سلمانی هم اینک در روستا

ی کندرود مشغول به کار است .

اولین شب عروسی که به شب حنابندان معروف است مهمانان برای صرف چای

و شیرینی بعد از شام دعوت می شوند ، مراسم در خانه ی داماد با حضور مهمانان

و معمولا با ساز و آواز  شروع می شد که اکثر عروسی روستاییان کندرود را مرحوم

عاشیق قشم جعفری با گروه خود برگزار می کرد ، برای افتتاح مراسم پدر داماد

مبلغی را به عاشیق داده و اصطلاحا به آن زاکاس می گفتند و با جمله ی عاشیق

گوناخلاری بیر تعریفله ، و عاشیق ساز قوپوز آذری را از پیراهن ساز بیرون آورده و با

شعری عرفانی ( دیوانی ) کار خود را آغاز می نمود سپس هر کدام از مهمانان با دادن

شاباش خواننده را شارژ می نمودند تا نیمه ی شب ، بعد از آن خنچه ی حنا

( حناتاباخی ) را از خانه ی عروس می آوردند که در آن پیراهن ، جوراب و کت شلوار

دامادی بود با ظرفی حنا ابتدا خنچه ها را در میان مجلس گذاشته و اهل مجلس با

دیدن آن و خوردن شیرینی خنچه ی حنا و گفتن مبارکباد اجازه ی خروج داماد از

مجلس جهت پوشیدن لباس دامادی را صادر می کردند هنگام پوشیدن لباس داماد

مادر یا خواهر داماد پیراهن بر تن

داشته ی داماد را جهت تیمن می پوشید ، داماد لباس نو بر تن کرده و افراد نزدیک

مشغول رقص و پایکوبی می شدند لازم است بگویم عروس خانم نیز جهت تماشای

مراسم لباس پوشیدن داماد به صورت ناشناس همراه دیگر زنان در آن مجلس شرکت

می کرد ، داماد دوباره با دعوت عاشیق به مجلس باز می گشت و این شروع مراسم

ساقدوش و سولدوش بود معمولا چراغی کوچک در دست ساقدوش و سولدوش 

می دادند  و نزدیکان با شور خاصی مجلس را ادامه می دادند ، به ساقدوش می

گفتند چطور در کنار داماد ایستاده ای و جواب می داد می خواهم فردا مهمانان داماد

را صبحانه و نهار دهم ، نفر دیگری می گفت من هم صبحانه و نهار می دهم و هم

گوسفندی قربانی اش می کنم که حضار با گفتن بروها برو ( یری ها یری )  ساقدوش

قبلی را کنار گذاشته و پیشنهاد دهنده ی جدید ساقدوش جدید می شد

و این مراسم ادامه داشت که اکثر فامیل ها یک الی چند بار چراغ ساقدوشی را

دست می گرفتند ، در نهایت یکی از نزدیکان امر ساقدوشی را که تقریبا قبلا هماهنگ

شده بود به عهده می گرفت ، عاشیق پس از مشخص شدن ساقدوش واقعی

چند آهنگ نیز اجرا می کرد تا با دعوت سلمانی که عبارت بود از ( الله مبارک ایلسون

ساقدوش اوینه گئدن خوش باشد )  همگی به خانه ی ساقدوش می رفتند ، در خانه

ساقدوش چای و شیرینی  شربت آماده بود و عاشق شروع به آواز خوانی می کرد و

مهمانان از خود پذیرایی می کردند ، در انتهای مراسم آجیل مخصوص آورده می شد

عبارت بود از انگور آویز ،مغز گردو ، مغز بادام  ، شاهانی و برگه ی خشک زردآلو و برگه

شفتالو 

مهمانان بعد از خوردن آجیل به خانه های خود می رفتند و جوانان دور داماد می ماندند

و دستان داماد را خواهر داماد حنا می بست

صبح روز بعد سلمانی مهمانان نهار را دعوت می کرد ، نهار در خانه ی ساقدوش نیز

مفصل بود و آواز خوانی نیز ادامه پیدا می کرد و مراسمی کاملا شبیه آن در خانه

عروس نیز برگزار می شد و ساقدوش عروس پس از مشخص شدن در خانه ی خود از 

مهمانان عروس خانم پذیرایی می کرد و نهار مهمانان و عروس خانم به عهده ی

ساقدوش عروس بود و دستان عروس خانم را خواهریا مادر داماد حنا می بست .

بعد از صرف نهار  همه به منزل خود بازگشته و آقای داماد را دوستان نزدیکش به

حمام  می بردند داماد نو نوار  از حمام بازگشته و مهمانان نیز در خانه ی داماد جمع 

شده اند ، عاشیق قشم  داستانی را در شب حنابندان شروع کرده و در خانه ی

ساقدوش ادامه داده و در شب عروسی به پایان می رساند از مهمانان با شام و

شیرینی  پذیرایی می شد ، بعد از شام مراسم پول ریزان اجرا می شد ، ابتدا

سلمانی صندلی اصلاح را  آماده  و در انظار مهمانان موی سر داماد را

مرتب و اصلاح می کرد

پدر داماد مبلغی را هدیه می داد و سلمانی با صدای بلند هم مبلغ و هم اسم

پرداخت کننده را می گفت و مردم با گفتن کلمه ی ( اوی آوادان ) خانه اش آباد

سلمانی را همراهی می کردند ، اکثر مهمانان هدیه را نقدی پرداخت می کردند

در پایان جمع مبلغ اعلام می شد ، حسن ختام مجلس عروسی رفتن بزرگان طایفه

به خانه ی عروس جهت آوردن عروس به خانه ی داماد بود ، که در ساعات پایانی

شب ، لازم به ذکر است بگویم که جهاز عروس خانم عصر روز عروسی به خانه ی

داماد  آورده می شد و پس از رفتن مهمانان مرد از خانه ی داماد چند نفر از نزدیکان

عروس جهت چیدن  جهازیه و آراستن خانه ی عروس به خانه ی داماد می امدند .

هنگام بردن عروس به خانه ی داماد از خانه ی پدر عروس معمولا گوسفند یا حداقل

مرغ و خروسی را همراه عروس به خانه ی داماد می بردند که این کار  را خوش یمن

می دانستند ، در مسیر بردن عروس به خانه اش بعضی از نزدیکانش با کشیدن

طنابی راه را بر کاروان عروس مسدود می کردند و با گرفتن انعام از نزدیکان داماد

راه را باز می کردند و این نیز  باعث شیرینی مجلس می شد

کاروان عروسی به درب منزل داماد رسیده و با اسپند و قربانی عروس وارد خانه ی

داماد می شد  ، فقط زنان اجازه ی ورود به خانه ی عروس و داماد را داشتند

یادآوری می کنم قبل از حرکت عروس از خانه ی پدرش روبان یا شال قرمز رنگی را

برادر داماد  پس از هفت بار رد کردن از زیر پای عروس و خواندن اشعار مخصوص

که دعای فرزندان سالم برای عروس و داماد است به کمر عروس خانم می بندد.

صبح روز بعد از عروسی مراسم پاتختی با حضور خانم ها برگزار می شود و روز بعد از

آن داماد و خانواده اش به همراه عروس خانم توسط خانواده ی عروس پاگشا می

شوند .

آرزو دارم تمام فرزندان روستای کندرود و ایران و دنیا شاد و شادکام و خوشبخت

و سعادتمند و پیروز و عاقبت به خیر شوند

 

یا حق

 

 

 

 

کندرود و افراد موفق اقتصادی و فرهیختگان

 

گویردی توک اوزمانکی چنه نده ممدعلی

دوداغین ائتمدی هر لحظه خنده ممدعلی

اسیر ائدیب سنی فکروخیال رزق و عیال

آپاردی غربته چکدی کمنده ممدعلی

معینی یوخ آنامون غیرمن گرک چالیشام

اوفکردوغدی زمانی که سنده ممد علی

گئجه گونیز چالوشوب ائله دون اوزون خسته

تنزل ایله دی قوت بدنده ممد علی

 

سلام 

هم سن و سالان من خوب می دانند ما در زمان گذر از سنتی به مدرنیته جوانی را طی کردیم ، بزرگتر

از سنین ما افرادی بودند که از روستا مهاجرت کردند و در شهر تهران و اطراف آن به کسب و کار مشغول

شدند ، من همه ی آنها را کاملا نمی شناسم چون بیشتر از سن اینجانب آنان سابقه ی کار دارند ولی

این را خوب می دانم که پلی شدند برای موفقیت فرزندان خود چرا که نعمت تحصیلات عالــــــیه را به

آنان هدیه داده اند .از افراد موفق اقتصادی کندرود در اقصی نقاط ایران می توان به :

آقای حاج احد طالبی صاحب کارخانه ی  بستنی روزبه در اتوبان کرج -قزوین  و برادران باغبانی صاحب

کارخانه ی بستنی گل یخ تبریز اشاره کرد .آقای مهندس مرامی نیز کندرودی بوده و سازنده ی ماشین

آلات اتوماتیک بستنی و دیگر محصولات برودتی است کندرودی وفادار به زادگاه خود است .

آقای حاج عزیز ضیایی صاحب قنادی در محله ی شاد آباد تهران و حاج عابد مهرجو صاحب قنادی در محله

رسالت تهران ،حاج محمد جهانبانی صاحب قنادی در فاز یک اندیشه ، برادران رستمی فرزندان مرحوم

حاج علی بابا رستمی صاحبان قنادی در فاز یک اندیشه ، آقای حاج قهرمان باباخانی صاحب قنادی در

سه راهی اندیشه ، آقای ابدانی صاحب قنادی در محله اندیشه ، کربلایی میکائیل ظریف زاده صاحب

قنادی در مهرشهر کرج ، کربلایی یوسف ظریف زاده صاحب قنادی در شهرک اوج کرج و آقای حسن ظریف

زاده صاحب اغذیه فروشی در فاز یک اندیشه را می توان نام برد .

در مشاغل دیگر کندرودی ها نیز صاحب تجربه اند در رشته ی مشاورین املاک تهران بزرگ آقای مجید

سمیعی در جنت آباد تهران ، آقای حاج حسین مهرجویی در تهران پارس و آقای صمد مهرجویی در تهران

پارس صاحب سایت املاک هستند .

آقای حسن بابادوست کشاورز زاده ای زحمت کش سوپروایزر بیمارستانی در شهر تبریز از افتخارات

کندرود است .

خانم دکتر حمیده پیرایش فرزند حاج ولی، برادرزاده ی اینجانب که اکنون در حال گذراندن دوره ی تخصص

هوشبری در دانشگاه شهید بهشتی تهران است نیز کندرودیست .

آقای مهندس احمد ضیایی فرزند حاج حسین  از فرزندان آشاقا چوچه ی کندرود که اینک در شهرداری

تهران بزرگ مشغول به خدمت است افتخاری دیگر بر کندرود کهن و زیباست .

آقای جواد ابراهیمی فرزند حاج سلیمان نیز سوپروایزر بیمارستان میلاد  تهران از اهالی آشاقا چوچه

کندرود افتخاریست بر صفحه ی تاریخ افراد موفق کندرود  ، و همچنین برادر بزرگتر از وی آقای

عسگر ابراهیمی فرهیخته ایست که در وزارت ارشاد اسلامی مشغول خدمت است و به کندرودی

بودن خود می بالد .

جناب آقای حاج ولی موسی  رضایی  فرزند مرحوم مشهدی اسماعیل  از  افراد خیر و نیکوکار 

 آشاقاچوچه کندرود  صاحب شرکت عظیم لبنیاتی تندیس  باعث افتخار کندرود است .

آری می توان با کار و کوشش و پشت کار و با حمایت والدین که چون شمعی خود را سوزانده و به

محفلی  روشنی می دهد به مراتب والا رسید ، دوستان گرامی کرارا از شما خواستم کندرودی های

فرهیخته را برایم یاداوری کنید .پیامهایتان را خوانده ،خواهم خواند و به آن عمل خواهم نمود .

شاد باشید و برای سربلندی کندرود و کندرودی ها همیشه بکوشید .

یاحق

 

اعیاد در کندرود

"بایرام گونی"

بایرام گونی ،دوشابی توکنده پیالیه

قورخوم بودور ،یوغوردی اوشاقلار یارالیه

دولما زردی،ائیله زیارت کناردن

اما فقط توخونما مربای آلیه

بالنگ و پسته خونچا دا زینت دور  ای عمو

وجهی ندور هجوم ائدیسن او سلالیه

مین زحمتیله اول قارادولما گلوب اله

چوخ ظلم ائدیب منه اونی هرکیم تخالیه

بشقاب فیرنیه ائله کج باخما بی حیا

یوم گوزلرون که مرغ دلیم گلدی نالیه

پونزاسین آلمیشام خامانین اوچ قرانه من

بیر قدری ساخلیون منی باشی بلالیه

خلق ائلیوبیدی بالی تماشا ایچون خدا

خلق ائتمیوب که خاخ ییه یا اینکه یالیه

سن شریفی چون کیشینون گلدی اللیه

لازم دوشوب که سقلین هرگون حنالیه

 

 

سلام قول داده بودم راجع به مراسم عید از روستای کندرود برایتان بنویسم ، به اذن الله و با یاری

شما همشهریان گرام مطالبی که خواهم نوشت دیدگاه شخصی اینجانب نیست بلکه آداب و

 رسومی است که از نیاکان به یاد دارم کما اینکه در نوشتن این مطالب از اکثر ریش سفیدان نیز

کسب اطلاع شده است .

ماه اسفند را خیلی دوست دارم و می دانم اکثر کسانی که اکنون در میانسالی هستند خاطرات

اینجانب را تایید خواهند نمود ، در اولین سه شنبه ماه اسفند به هر زحمتی بود به صحرا می رفتیم

و بوته های خشک گیاهان و گون را جمع و جهت سوزاندن در شب چهارشنبه به پشت بام خانه هایمان

می اوردیم ، با غروب آفتاب روز سه شنبه شور و شوق آتش بازی همه را به وجد می آورد ابتدا از

بوته های نازک جهت آتش گرفتن استفاده نموده و سپس بوته های دیگر را روی آتش می انداختیم

از روی آتش می پریدیم و اشعار مخصوص چهارشنبه سوری را می خواندیم ، هر کس به وسع خود

آتش تهیه می کرد در خانواده های پر جمعیت لهیب آتش اقتدار بیشتری داشت ،آتش که تمام می شد

هنوز خاکستر نشده از پشت بام ها به حیاط خانه خالی می کردیم و شعار آن "قیزیل آلان " بود یعنی

کی مشتری طلاست ، آری آتش سمبل روشنایی و حکم طلا را داشت در زمستان سرد آذربایجان ،

مراسم چهارشنبه سوری در سه هفته ی اول ماه اسفند تکرار می شد و به آن یالانچی چهارشنبه

میگفتند اما در آخرین شب چهارشنبه ی اسفند ماه روستا رنگ دیگری به خود می گرفت علاوه بر

کودکان ، بزرگان نیز اقدام به روشن کردن آتش و پریدن از روی آن می کردند ، بعد از غروب آفتاب روز

سه شنبه ی آخر سال سرتاسر روستا غرق در شادی بود ، آتش ها روشن ، خانه ها چراغـــــانی

اجاق ها روشن و پلوی مخصوص چهارشنبه در حال دم کشیدن . بعد از مراسم آتش افروزی و قیزیل

آلان بزرگترها برای فرزندان دختر خود که ازدواج کرده اند و خواهران متاهل خود ( چهارشنبه لیخ )

می فرستادند که عبارت بود از مقداری پلو و آجیل چهارشنبه سوری و کادو ی دیگر که معمولا لباس

یا چادری بود .پسران خانواده وظیفه داشتند قبل از اینکه شام خود را بخورند هدیه ی خواهران خود را

به منزل آنان برسانند و کوچکتر ها در مقابل هدیه ی بزرگتر ها معمولا جوراب و تخم مرغ رنگی محلی

هدیه می دادند تخم مرغ های رنگی آب پز شده را آماده می کردیم برای تخم مرغ بازی در صبح روز بعد

و اما بعد از بردن پلو به خانه ی اقوام رسم دیگری بعد از خوردن شام شروع می شد ، و آن مراسم

( باجا ساللاماخ) یا قاشق زنی ، شال اندازی بود ، هر کس علاقه داشت ریسمانی تقریبا به طول

۳ متر آماده و به انتهای آن دستمالی می بست ، بدون جلب توجه و به صورت مخفیانه وارد خانه ی

اقوام  نزدیک خود می شدیم و دستمال را از لای درب اتاق نشیمن و یا از نورگیر خانه های قدیمی به

داخل خانه می انداختیم ، از درون خانه سوال می شد کیستی ؟ معمولا پاسخ با صدای تغییر یافته

بود،منم آشنایم و معمولا صاحب خانه می شناخت کیست و با بستن هدیه ای به دستمال ، می گفت

برو سال خوبی برایت آرزو دارم و صاحب دستمال هدیه را برداشته و دعا می کرد قربانت خاله جان من

بودم ،شال انداختم و صاحب خانه خوشحال ازاینکه فردی با ذوق و شوق و دعای خیر از خانه ی آنها

برگشته ، اما تازه دامادها کسانی که نامزد بودند در این مراسم سهم بیشتری داشتند ،آنان شال خود

را از در خانه ی پدر عروس به داخل انداخته و در جواب سوال تو کیستی ؟ می گفتند : بعدا می شناسی

اما عروس خانم  دستمال آقای داماد را می شناخت . البته کادوی آقا داماد از ویژگی خاصی برخوردار بود

سپس داماد به خانه ی خودشان برگشته و با پدر و مادر واهل خانه  پلوی مخصوص عروس خانم را به

همراه  هدیه ی چهارشنبه سوری و آجیل مخصوص که عبارت بود از مغز بادام و گردو و فندق ، کشمش

شاهانی به خانه ی عروس خانم می بردند .

از روز چهارشنبه ی آخر سال تا روز عید ایام بسیار خوش بود برای همه ی اهالی ، خانه تکانی ها

خرید های عید ، حمام های آخر سال و آرایشگاه مردانه ی روستا مملو از جمعیت .

قبل از تحویل سال همه لباس نو پوشیده در مساجد روستا حضور بهم می رسانیدند ،روحانیان هر محله

در مسجد حاضر و با نوشتن سوره ی مبارک یس در اوراق مخصوص با آب زعفران و انداختن آن به درون

آب طشت و خواندن دعای تحویل سال مراسم عید در مساجد برگزار می شد ، ما خیره می شدیم به

ماهی قرمز چراکه می گفتند ماهی هنگام تحویل سال به صورت عمودی خواهند ایستاد پس از شلیک

توپ تحویل سال که معمولا در روستاها به وسیله ی رادیو مراسم را پخش می کردند به همه ی افراد

حاضر در مسجد از آب یس جهت مبارکی و میمنت تقسیم می کردند و معمولا پدر خانواده آن آب متبرک

را به خانه می آورد و با مقداری آب مخلوط کرده به همه ی افراد خانواده می داد ، مادرانمان سبزه ای را

که از اوایل اسفند ماه گذاشته بودند به ثمر رسیده بود ، معمولا سبزه ی گندم و عدس که زیبایی خاصی

دارند  سفره ی هفت سین را تزئین می کرد و مقداری از این سبزی ها را در پخت سمنو استفاده

می کردند ، اولین روز فروردین ماه تمام افراد به خانه های کسانی که عزیزی را از دست داده بودند

در طی سال گذشته می رفتند و با دادن دلداری سال خوبی را برایشان آرزو می کردند ، سپس

کوچکترها به دیدن بزرگترها رفته و از آنها عیدی نیز می گرفتند ، معمولا پول بود یا کادو ، مراسم دید و

بازدید عید تا روز دوادهم طول می کشید آرزو داشتیم همیشه عید بود چون هم جیب ها پر پول بود

و هم لباس نو بر تن .

امیدوارم دلهایتان به لطافت باران بهاری باشد ، بهار فصل رویش است ، فصل زیبایی هاست ،فصل

بیداری طبیعت بی جان است

 

 

 

 

 

کندرود و آداب و رسوم

 

جمالون گللرین  درسه آپارسا

جهان بی وفا نیلرسن اوندا ؟

قوجالوق گلسه اگلشسه یانوندا

مثال قورباغا نیلرسن اوندا؟

زمانه ساچ و ساققالون آغارتسا

بئلون ایسه قضا نیلرسن اوندا؟

دیشون دوشسه تکذ آشی بیشیرسه

نخودسالسا اونا نیلرسن اوندا؟

خوشوم گلمیر دئسه آغ سقّلوندن

اونا قوی بیر حنا ، نیلرسن اوندا؟

حناسی گئتسه اولسا اوز بولانّوخ

بش اون گوندن سورا نیلرسن اوندا؟

نکیر و منکر الده آتشین گرز

قاباغوندا دورا ، نیلرسن اوندا ؟

عربجه بیلمه سن وورسا باشوندان

اوتی نکرین آغا ، نیلرسن اوندا ؟

جوانلوخدا  نیه سقّالی قیخدون ؟

سوال ائتسه خدا ، نیلرسون اوندا ؟

قیچوندن توتسا مالک ، کلّه ملّق

سنی آتسا اوتا ، نیلرسن اوندا ؟

 

سلام

درباره ی آداب و رسوم روستای کندرود در ایام مختلف سال مطالب بسیاری وجود دارد ، اما چون در ماه

صفر هستیم می خواهم کندرود را در مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان آقا امام حسین علیه

السلام برایتان توصیف کنم .

بعد از جشن روز عید قربان می توان شروع محرم را در کندرود ،از اولین شب بعد از عید قربان احساس

کرد ، چرا که نوجوانان و جوانان با اجرای مراسم شاخسی ( شاه حسین ـوای حسین ) در شب ها

نزدیک شدن ماه محرم را به اطلاع می رساندند . در اولین شب ماه محرم الحرام هیئت عزاداران امام

حسین علیه السلام  در مسجد هیئت (بالامسجد ) گرد هم آمده و شروع ماه محرم را با نوحه ی

سلام بر حسین و یارانش آغاز می کنند ، تمامی مساجد کندرود در ماه محرم  آماده ی عزاداری و سیاه

پوش می شوند ، در شب های نخست ماه محرم هیئت عزاداری به صورت منظم و با شرکت اکثریت

اهالی به دو مسجد جهت عزاداری نوحه گویان می روند و شب بعد به دو مسجد باقی مانده ،تا شب

هشتم ماه محرم که هیئت عزاداری به هر چهار مسجد روستا هر شب تا شب شام غریبان جهت

عزاداری با پرچم های عزا و با نوای مداحان که آنان نیز از فرزندان کندرودند رفته و اقامه ی عزا می کنند

روز هفتم ماه محرم الحرام بعد از ظهر اهالی در مسجد امیرالمومنین روستا گرد هم آمده و مراسم

شندآرایی ( کتل آرایی ،شند بزه ماخ ) را اجرا می کنند که چوب بلند کتل را آورده و با خواندن اشعار

مذهبی در مدح سالار شهیدان و یارانش و با لعن بر یزید پارچه های نو اهدایی به کتل را پوشانده و

کتل را به متولی آن جهت گرداندن در درب خانه های روستاییان در تمام محلات تحویل می دهند

متولی کتل را با خواندن اشعار مذهبی به درب یکایک اهالی روستا برده و به صاحب خانه دعای خیر

داده و صاحب خانه وجهی یا پارچه ای نو را به کتل وصل می کند که در نهایت وجوهات نقدی از آن متولی

کتل می شود ،روز تاسوعا مراسم هیئت عزاداری معمولا از مسجد صاحب الزمان محله ی تهمز شروع

می شود ، نوحه خوانان بعد از صرف چای و صبحانه ی خیراتی سر فصل نوحه را گفته و هیئت عزاداری به

پا خواسته و مدتی در همان مسجد زنجیر زنی و سینه زنی انجام می شود سپس اول پرچم ها را حرکت

داده و هیئت نوحه گویان حرکت می کند ، ابتدا به درب خانه ی شهدا رفته و فاتحه ای را نثار روح شهدا

می نماید ، هنگام بازگشت از درب خانه ی شهدا جهت عزیمت به مسجد جامع دارچوچه ، تهمز چوچه

تماشایست چراکه اکثر قربانی ها در این روز و در مسیر تهمز به دارچوچه ذبح می شوند ، همه اهالی 

روستا یا در صف دسته عزاداریند یا گریان در پیاده روها ایستاده و سینه می زنند ، مداح بر سر هر خانه

ای که قربانی در آن ذبح می شود دعای قبولی نذورات را خوانده و کل اهل هیئت آن را آمین می گویند

در ادامه هیئت به مسجد جامع رسیده و از طرف اهالی محله مورد استقبال قرار می گیرد و بعد از اجرای

مراسم در مسجد فوق و پذیرایی از اهل هیئت همانند مسجد قبل به مسجد امیرالمومنین جهت عزاداری

مشرف می شوند و باز مورد استقبال اهالی محل قرار می گیرند ،  بعد از آن که تقریبا نزدیکی های ظهر

است هیئت عزاداری به طرف آشاقا چوچه راه افتاده و نوحه گویان وارد مسجد چهارده معصوم می شوند

پس از اجرای مراسم عزاداری ،سخنرانی روحانی محترم مسجد شروع می شود و با دعای خیر

سخنرانی پایان یافته و مراسم روز تاسوعا به پایان می رسد .

محله ی آشاقا چوچه میزبان ناهار هیئت عزاداری می گردد ، هر کس بسته به وسع خود چند مهمان را

از محلات دیگر که جهت عزاداری آمده اند به خانه ی خود می برد و از آنان پذیرایی به عمل می آورد .

اما روز عاشورا همانند روزهای دیگر نیست ، هیئت عزاداری باز از مسجد صاحب الزمان محله تهمز

شروع و مثل روز قبل بعد از اجرای مراسم سینه زنی و زنجیر زنی حرکت خود را به سمت مسجد جامع

آغاز می کند ، کندرود امروز متفاوت است روستایی که در ایام مختلف سال تقریبا سیصد خانوار ساکن آن

هستند روز عاشورا به حدود هفتصد خانوار می رسد چرا که تمام فرزندان کندرود تقریبا از هر خانواده

جهت اقامه ی عزا از تهران عازم زادگاه شده اند ، هیئت عزاداری در دو ستون منظم تقریبا بیش از سیصد

نفر (مرد) را در خود جای داده است و زنان و کودکان نظاره گر دسته ی عزاداریند ، هیئت پس از مسجد

جامع  به مسجد امیرالمومنین رفته و بعد از آن به طرف مدفن شهدا و اهل قبور رفته و مراسم نوحه

خوانی با حال و هوایی عاشورایی در قبرستان روستای کندرود انجام می شود ، در این موقع متولی

کتل ، کتل رانیز پیشاپیش هیئت عزاداری حرکت می دهد و دسته ی شاخسی با صدای جوانان شمشیر

به دست وارد محوطه ی قبرستان کندرود شده که این مراسم با نوشتن توصیف نخواهد شد اگر دوست

دارید عزاداری بی ریای اهالی کندرود را ببینید سفری در ماه محرم به کندرود داشته باشید .

دسته ی شاخسی در روز عاشورا بسیار دیدنیست ، معمولا شاخسی را جوانان به راه می اندازند

اما روز عاشورا میانسالان و پیرمردان ریش سفید نیز بر زیبایی شاخسی افزوده و در آن شرکت می کنند

شاخسی رفتن آداب خاص خود را دارد که نفر اول (صف باشی ) می بایست بسیار کاربلد باشد

چرا که حرکت گام های نفر اول و همین طور حرکت دستانش می بایست باهم هماهنگی خاص داشته

باشد ، نفرات بعدی با دست راست خود شمشیری حمل می کنند و با دست چپ خود کمربند نفر  بعد از

خود را می گیرند ، صف به ستون یک و افراد در چپ و راست همدیگر قرار گرفته و دست راست همه آزاد

است ، معمولا نصف صف شاخسی گفته و نصف دیگر آن در جواب واخسی ( وای حسین ) می گوید

بعد از تکرار تقریبا ده الی پانزده بار صف باشی کلمه ی حیدر گفته که این کلمه نیز توسط نصف صف

تکرار شده و نصف دیگر صف در جواب صفدر می گویند (علی  مدد)ده الی پانزده بار برای کلمه ی سوم

امام و در جواب آن شهید و سپس کلمه ی حسن و در جواب آن کلمه ی حسین بر زبان جاری می

گردد و این گردش کلمات به صورت منظم و با تعویض نفر اول (صف باشی ) تکرار می گردند ، در کندرود

مرسوم است جوانانی که تازه عقد کرده اند اصطلاحا نامزد هستند در مراسم شاخسی حضوری

محسوس دارند چرا که شاخسی چی ها این افراد را عزیز داشته و آنها را یکایک برای دقایقی صف باشی

می گذارند، در این موقع  از طرف خانواده ی عروس  مراسم مشعل سوزانی و قربانی به احترام  تازه

داماد اجرا می کنند ، که معمولا در شب های هشتم و نهم ماه محرم  بازار مشعل سوزانی رونق زیادی

دارد .

حال برگردیم به روز عاشورا  ،مقارن ظهر عاشورا هیئت عزاداری به مرز روستای گل اباد رسیده و به

هیئت عزاداری روستای گل آباد جواب خوش آمد گویی می دهد و پس از آن هیئت عزاداری دوباره

به سمت روستا حرکت کرده و معمولا اذان ظهر را در هنگام بازگشت هیئت  فردی خوش صدا قرائت می

کند  ، پایان اذان می بایست سر علم ها را که معمولا برنجی و به رنگ طلایی ست پایین می اورند

مداح هیئت نوحه ی قتلگاه خوانده که با گریه ی اعضا دسته ی عزاداری مزین می شود ، آری روستاییان

زحمت کش به یاد تنهایی سالار شهیدان که مردانه مرد در برابر ناجوانمردی یزید و یزیدیان ایستاد و ظلم

را بر نتابید اشک می ریزند و با خود نجوا می کنند یا لیتنا کنا معک ...

دسته ی شاخسی با دور زدن در مسیر مرز روستا و با نوای وا حسینا قبل از هیئت عزاداری از محل

قبرستان خارج می شود و با ورود به میدان روستا چندین دور حلقه وار مراسم را به پایان می رسانند .

افراد شاخسی دوباره به هیئت عزاداری پیوسته و شور و شوقی مظاعف را به ارمغان می اورند ، بیشتر

این افراد داخل هیئت سینه زنی شده و تعدادی دیگر وارد هیئت زنجیر زنان می شوند و با همراهی هیئت

به روستا و مسجد جامع می روند ، پس از عزاداری و نوحه خوانی روحانی مسجد سخنرانی نموده

معمولا سخنرانی روز عاشورا و مداحی در این روز بسیار پر شور و با عظمت برگزار می شود .بعد از

سخنرانی اهالی محله ی آشاقا چوچه و آراچوچه مهمان اهالی محله ی دار چوچه و تهمز چوچه

می شوند ، هر کس بسته به وسع خود مهمانانی را انتخاب و جهت صرف نهار میزبانی میکند .

مراسم شام غریبان در هر چهار مسجد روستا برگزار میگردد  ،اما مراسم شام غریبان مسجد صاحب

الزمان که هیئت عزاداری معمولا آن را آخرین مسجد برگزاری مراسم انتخاب می کند بسیار پر فیض

است .

کندرود در ماه محرم مملو از مهمان است . شما هم سال آینده مهمان کندرود باشید

چون در نظر دارم در آینده از مراسم اعیاد و بازی های محلی رایج کندرود بنویسم میطلبد که نظرات

مختلف همشهریان گرامی راهگشای ما باشد .منتظر نظرات سازنده ی شما می مانم .

یا حق

 

کندرود و زمزمه ی دوستان (قسمت دوم )

زمستان بیتدی ساقی کوچه ده قار اولماز انشااله

داخی کرسی باشیندا خلق بیمار اولماز انشااله

خیالات ائتمه چوخ ساقی اوروجلوق جانوی سیخسا

بش اون سیغار چکسن حوصله ن دار اولماز انشااله

 

 

سلام

هدفی را که دنبال کرده ام تقریبا محقق شده است ،دوستان و همشهریان گرامی با نظرات خود

اینجانب را یار بوده اند ،من به تنهایی قادر به ادامه ی نوشتن مطلب نیستم اگر شما دوستان یاری

نکنید ذهن ضعیف اینجانب تمام مطالب را نمی تواند از کندرود به رشته ی تحریر در آورد ،سپاسگذارم

که کامنت های زیبا راهگشای این مشکل شده است ، باز هم تکرار می کنم افرادی را که از کندرود

خدمت دوستان معرفی نمودم ، کسانی هستند که اینجانب آنها را می شناسم جهت تکمیل بیوگرافی

افراد موفق و فرهیخته دست نیاز به سوی همشهریان خصوصا افرادی که آشنایی با علم کامپیوتر دارند

دراز می کنم ، اشخاص حقیقی و حقوقی برای معرفی به دیگر کندرودی ها نیازمند یک سالنامه یا

فصلنامه و یا ماهنامه ی معتبر می باشند که هیئت تحریریه ی آن از اهالی کندرود و ترجیحا از هر محله

دو نفر تا بتوانند اطلاعات کامل و مورد نیاز را ارائه دهند و بنده در فضای مجازی مشتریان مخصوص دارم

که برایم مطالب مورد نیاز را انشاالله خواهند فرستاد ، از کسانی که اعلام آمادگی نموده اند در رابطه با

گسترش وبلاگ بسیار سپاسگذارم  .

کندرود شهر آرزوهای من فرزندان موفق خود را باید به نسل جدید بشناساند ، می خواهم افراد موفق

دیگری را خدمتتان معرفی نمایم در صورتی که اکثر همشهریان با خدمات شایان این افراد آشنا هستند .

کسی که پس از اتمام تحصیلات متوسطه و دبیرستان و اخذ دیپلم ،رشته ی داروسازی را در کشور آمریکا

با موفقیت به پایان رساند و  درجه ی دکترای داروسازی (داروسازی بالینی ) را کسب نمود و با

سربلندی برای خدمت به هم میهنان خود به وطن بازگشت ، جناب آقای دکتر خیرالله غلامی کندری فرزند

مرحوم حاج نقی و از نوادگان مرحوم فیض الله غلامی است که هم اکنون در وزارت بهداشت مشغول به

کار است ، وی فردی کاردان ، دلسوز ، متعهد و مایه ی افتخار کندرودی ها است.

جناب سرهنگ علی سلیمانی کندری فرزند مرحوم ارشد نیز کندرودی بوده و دارای مدرک لیسانس

عملیات کشوری  و در نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران مشغول به خدمت بود که در مهرماه امسال

به افتخار بازنشستگی نائل آمده است.

جناب سروان محمد شادمانی کندری فرزند مرحوم حاج جلیل که در سال ۱۳۶۰ به صورت بسیجی

به جبهه اعزام گردید و در عملیات طریق القدس آزادسازی بستان شرکت کرد و در سال ۱۳۶۶ وارد

نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران (یگان ویژه پاسداران ) شد و پس از کسب مدارج عالی اکنون

با درجه سروان تمامی در جایگاه سرهنگ دومی مشغول خدمت در استان تهران است .

و از افراد اقتصادی موفق که قبلا به شغل بستنی فروشی مشغول بوده اند آقای حاج سلیمان سلیمی در

محله  مجیدیه و حاج باقر خادمی در محله جی تهران و حاج قلی ملک زاده در محله ی جی تهران  و

مرحوم حاج جعفر ناخدایی در محله ی ۱۳ متری حاجیان را می توان نام برد .

حاج علی مرتضی زاده و حاج هاشم عزتی صاحبان قنادی در محله ی نیروی هوایی تهران و حاج نورالدین

هم مسلک در محله ی شمیران نو  صاحب قنادیست آقای ابراهیم رزق جو در مهرویلای کرج صاحب

قنادی است .

و اینکه بتوانیم در آینده ی نزدیک از آداب و رسوم روستای زیبای کندرود در مناسبت های مختلف مطلب

بنویسیم مستلزم این است که یاریگرمان باشید ، به اذن الله در ماه محرم از نحوه ی برگزاری مراسم

عزاداری روستا ی کندرود برایتان خواهم نوشت

چشم به راه مطالب و نظرات شما همشهریان می مانم

یا حق        

 

کندرود و قهرمانان ملی

خصم اولا هر کیم بیزه آلت ائدروخ اونلاری

گورخی ندور بیلمروخ،بیز وطن اصلانلاری

عرصه ی میدانی بیز ،دشمنه تنگ ایلروخ

حمله ی صف دشمنه ،مثل پلنگ ایلروخ

حکم ائده گر خلقیمیز، شیریله جنگ ایلروخ

خلق اقاموزدور بیزیم ،بیز اونون اوغلانلاری

چکمزال ایرانلیلار ،قبضه ی شمشیردن

گر توکوله سو کیمی یئر یوزونه قانلاری

چون سئور ایرانلیلار جان کیمی ایرانینی

کج باخا هر کس اونا لشگر ایچر قانینی

صفحه ی تاریخده شانلی دی چون آدیمیز

رستم دستان کیمی جنگ ائدر افرادیمیز

دیو سفیدین قولین باغلامیش اجدادیمیز

سطوت تاریخیمیز قورخودار دوشمانلاری

 

 

 

سلام

استقبال خوب شما عزیزان از وب باز هم مرا به شوق اورد که برایتان پست جدید را بنویسم ، از انتخاب

کلمه ی قهرمانان ملی تعجب نکنید ،کندرود قهرمانانی مردانه مرد در خود دارد ،می توانید تصور کنید

فرزند برای پدر و مادر چه حکمی دارد ؟ فقط موقعی می توانید پاسخ صحیح سوال را بدهید که خود پدر

یا مادر شده باشید . پدر و مادر با دیدن فرزند خود آمال و اهداف عالی ذهن خود را مرور می کنند ،

دوست دارند فرزندانشان همان باشند که آرزو می کنند ،پدر و مادری که در روستا با شغل کشاورزی

و دامداری فرزند بزرگ می کنند چه سختی ها که میبایست تحمل کنند بگذریم ، حالا فرزند ذکور پدر

بزرگ شده است شایسته است حق وطن را ادا کند ، موقع خدمت مقدس سربازی فرا رسیده است

پدر فرزند خود را برای دفاع از تمامیت ارضی کشور و حفظ ناموس ملی روانه ی آموزشگاه سربازی

می کند ، پسر آموزش نظامی را با موفقیت به پایان رسانده آماده ی دفاع و رزم می گردد ، ای بسا

فرزندانی که با پای خود به میدان جنگ رفتند و اما بر دوش هم قطاران خود بازگشتند ، آری ،آنان که

در راه دفاع از جان و مال و ناموس و وطن خود جان عزیز خود را نثار کرده اند ، قهرمان ملی  هستند .

کندرود نیز دین خود را همیشه به وطنش ادا نموده ، در سال ۱۳۵۲ ه.ش  اولین قهرمان کندرود شهید

امان اله صمیمی این مدال افتخار را به کندرود هدیه داد ، وقتی خبر شهادت او را که سومین و آخرین

پسر خانواده ی صمیمی بود به مرحوم پدرش حاج علی رساندند و دانست فرزندش خدمت سربازی

خود را که آن زمان سرباز هوابرد شیراز بود با شهادت به پایان رسانده دستانش را جهت شکر گذاری

به سوی آسمان بلند کرد و عرضه داشت:( خداوندا فرزندم  را خودت داده ای و  خودت گرفته ای ).

کندرود از قهرمان ملی خود بسیار خوب استقبال کرد ، روحش شاد و یادش گرامی باد

دومین شهید کندرود باز کشاورز زاده ای بود بسیار چالاک و با هوش ، او نیز دوران سربازی را پشت

سر می گذراند که در میدان نبرد علیه دشمن متجاوز همچون شیری دلاور جنگید و پس از شرکت در

چندین عملیات رزمی سرانجام در خون خود غلطید تا خونخواران نتوانند به کشورش آسیب وارد کنند

او دومین قهرمان ملی کندرود است ،شهید محمود باغبانی کندری فرزند حاج حبیب باغبانی ،روحش

قرین رحمت الهی باد .

سومین قهرمان ملی کندرود شهید خلیل مهری فرزند مرحوم حاج غیبعلی مهری است ، او نیز همانند

دیگر شهدا برای دفاع از وطن جان عزیز خود را نثار کرد و مدالی دیگر بر سینه ی کندرود آویخت یاد او

را گرامی میداریم .

چهارمین قهرمان ملی کندرود شهید رحیم  علی مددزاده ،فرزند مرحوم کربلایی سلیمان می باشد که

ایشان هم در راه میهن جان نثاری کرد ، خبر شهادت وی چند سال زودتر از پیکر پاکش  به کندرود

رسید ، سرانجام پس از چند سال پیکرش نیز روستای کندرود را مزین نمود .خدایش مهمان سفره ی

انبیا گرداند.

پنجمین قهرمان ملی کندرود شهید میرزا علی آقامعلیزاده فرزند مرحوم مشهدی حسن می باشد

او نیز فردی بسیار درس خوان ، با هوش و روشنفکر بود و دفاع از وطن را لبیک گفت  و سر انجام

پس از نبرد دلاورانه به فیض عظیم شهادت نائل آمد . روحش قرین رحمت الهی باد و یادش گرامی .

ششمین قهرمان ملی کندرود شهید کاظم برزگر فرزند مرحوم مشهدی آقا حسین است ، وی نیز با لباس

مقدس سربازی به خدمت اعزام شد و پس از شرکت در چند عملیات جنگی سرانجام به فیض شهادت

نائل گردید و پیکر پاکش در گلزار شهدای امام زاده محمد شهر کرج به خاک سپرده شد .روحش قرین

رحمت الهی بادو یادش گرامی .

هفتمین قهرمان ملی کندرود شهید مهرداد پیرایش کندری فرزند فرامرز  و از نوادگان مرحوم حاج محمد

پیرایش است . این شهید بزرگوار که دوران مقدس سربازی را سپری می کرد به خیل شهدا پیوست و

مدال افتخار دیگر را نصیب کندرود نمود .

پنج شهید نامبرده ی اول در سینه ی میشو داغ و در آرامستان کندرود آرمیده اند ،اما شهید مهرداد

پیرایش  از خاک زادگاه پدری خود دور مانده و در شهر قدس به خاک سپرده شده است و نیز پیکر پاک

شهید کاظم برزگر  از روستای زادگاه پدری دور مانده است.

لازم است یاد آوری کنم برای به جا آوردن سپاس خود از شهدا و قهرمانان ملی آنها را همیشه به یاد

بسپاریم نه فقط به خاک ، چون آنها با ارزشترین و قیمتی ترین دارایی خود را که جان است به خاطر

آرامش و امنیت ما و پا برجا ماندن دین هدیه داده اند ، قدر آنان را می دانیم و همین طور قدر خانواده ی

معظم شهدا را ...

هم میهنان عزیز اگر پست های قبلی را نخوانده اید کندرود روستای است زیبا در استان آذربایجان

شرقی از توابع شهرستان شبستر و در موقعیت جغرافیایی شمال جاده زیبای صوفیان به شبستر

و در آن سیصد خانوار ساکن هستند و با یک نسبت ریاضی برایتان ثابت میشود کندرود تقریبا دین

خود را به وطن ادا نموده است .

در آخر همانند همیشه منتظر نظرات سازنده ی شما همشهریان گرامی هستم .

یا حق       

 

 

کندرود و زمزمه ی دوستان

یارمانی قیندوّخ رشته نی کسدوّخ

اودونی کوموری اللّوخ انشاالله

یورقانی یامییاخ گئجیمی یوواخ

قوروسون کرسی نی قوراخ انشاالله

آخوند دییر بیزیم دین و مذهبده

کرسی قورماخ اولماز قمر عقربده

ساعات خوشلامیشام ماه رجبده

قورارام کرسی نی او واخ انشا الله

دریادان هوایا اوجالار توسّی

یاغیش یاغار یئره آییلدار حسّی

تازا بیر بورک چیخیب آراسی یاسّی

پول تاپاخ بیر دانه آلاخ انشــــالله

 

 

 

سلام

ساعت ۸ شب بود  سری به وبلاگ زدم ،کامنت سراسر لطف یکی از کندرودی ها

آن هم از محله ی دار چوچه مرا بر آن داشت باز کلماتی را دور هم بچینم و باز هم

از کندرود زیبا برایتان مطلب بنویسم ،آری محله ی دار چوچه که یادگار نیاکان ماست

خیلی ها را به خود مشتاق کرده است ،وجود طایفه ی شاعر و عاشیق در آن محله

باعث ورود بسیاری از مهمانان از روستاها و شهر ها به این کوچه شده است،درست

حدس زده اید و بدیهی ست کسی را نام خواهم برد که همه او را می شناسند ،صد

حیف که نبود تکنولوژی در زمان حیات این شاعر گرانقدر اجازه نداد یادگار بسیار زیاد

تصویری از او داشته باشیم ،فقط تک دیسک موجود تصویری از عاشیق و شاعر معاصر

کندرود همان است که او در یک استودیو در تبریز از وی گرفته شده و تنها حدود ۲۰

دقیقه وی به همراه دیگر گروه به هنر نمایی پرداختند ،اما صدای ماندگار او در منزل

اکثر اهالی کندرود به صورت نوار کاست موجود است ،وی متولد سال ۱۲۸۸ و متوفی

۳/۷/۱۳۶۸ می باشد ،بر سنگ مزار آن شاعر گرانقدر شعری از خود او مزیین منزل

ابدی اوست .

تاریخ بیر باغباندیر منده بیر گولم

بهاریم خوش گلسه گل منی آتماز

قشمم تاریخده واردیر الهامیم

خلقیم وفالی دی ائل منی آتماز

و براستی مردم آذربایجان بسیار افرادی با وفا و غیور می باشند ،چرا که نام این شاعر

کندرودی را به نیکی یاد می کنند ،کندرودی بود،در کندرود به دنیا آمد ،درکندرود

زندگی کرد ،علی رغم آنکه مدتی در روسیه بود ، بعد ازبازگشتش که جوانی واقعا

چالاک بود و هنر نواختن ساز آذری (قوپوز) رابا مهارت کامل یاد گرفته بود ،چرا که

اجداد وی هم نواختن ساز را می دانستند ،اما وی علاوه بر نواختن دستی در شعر

داشت ،شعر الهامی و وی الهام گرفته ی راستی و درستی خود بود ،شعر را از

اعماق قلب خود به صورت خدادادی می گفت ،کتاب ائل منی آتماز یادگار مکتوب

اوست ،و نامش عاشق قشم جعفری ست ،اما مرحوم خود را عاشیق می دانست

نه عاشق ،یادش گرامی باد .

در این سه ماهه ی اخیر برخی از همشهری ها با گذاشتن کامنت (خصوصی و گهگاه

عمومی )اینجانب را مورد لطف خود قرار داده اند و نظراتی داشتند ،اما من از این

کامنت ها بهره ی خود را برده ام و آن بهره اینکه توانسته ام ذهن همشهریان را

به زادگاهمان معطوف کنم .شرمنده ام اگر کسی یا کسانی از قلم اینجانب افتاده اند

اما فراموش نکنید خواسته ی بنده همین بود که خودتان معرف خود باشید اگر کتاب

مرجع یا منبع مطمئن اطلاعاتی راجع به کندرودی ها موجود بود به آن مراجعه میکردم

فرزندان افتخارآفرین کندرود سربلند باشید چرا که کندرود را سربلند کرده اید .

کشاورز زاده ایی که دستان پینه بسته ی پدرش نوازشگر اوست اکنون استادیار

رشته ی مهندسی علوم خاک در دانشگاه محقق اردبیلی ست جناب اقای دکتر

شکر اله اصغری خوب می داند پدرش چقدر زحمت او را کشیده است ،اگر در رشته

علوم خاک به درجه ی پرفسوری برسد پدرش قبل از او این رتبه را داشته است ،چرا

که از کشاورزی و با نان حلال فرزندی اینچین را به جامعه تحویل داده است .ما هم به

وجود اقای دکتر و پدرش افتخار می کنیم .

باز بگویم از موفق های روستای کندرود :

خلبان محمد باباخانی فرزند حاج قهرمان که اینک در نیروی هوایی سر فراز مشغول

خدمت است نیز کندرودی بوده و یاد کنم از کسی که در نیروی هوایی استاد و مدرس

هواپیمای جنگی بود آقای همت علی محمدیان که اکنون به درجه ی بازنشستگی

نائل گردیده است ، جناب سرهنگ حبیب عالمی از مدرسان به نام نیروی هوایی

بوده که او نیز باعث افتخار کندرودی هاست و اینک بازنشـــــسته گردیده است

کندرودیست.خداوند نعمت سلامتی را به همه ی بندگان خود ارزانی بدارد خصوصا

به همشهریانمان اما اگر عضوی از اعضای بدن شما کار خود را به نحو احسن انجام

ندهد و کار به بیمارستان بکشد یک همشهری کندرودی  به نام محسن پیرایش کندری جز 

پرسنل پزشکی  اتاق عمل  بیمارستان دکتر شریعتی تهران و عضو  تیم پیوند اعضا 

دانشگاه علوم پزشکی تهران  و عضو  تیم پیوند کلیه دانشگاه تهران در خدمت

هموطنان عزیز  می باشد  ، خداوند یار و یاورش باد .

در نهایت سپاسگذارم از همه ی دوستان که اظهار لطف نمودند و با رهنمود های

خود اینجانب را یاری کردند .ممنونم از آقای دکتر برهانی که ایشان کندرودی نیست

اما مطالب را می خواند.ضمنا بسیاری خواهان نگارش وب به زبان ترکی هستند

و بنده در اولین پست دلیل نگارش به زبان فارسی را بیان کرده ام .

فهرست وار محله های کندرود را بشماریم :

-اشاقا چوچه ـ  آرا چوچه ـ تهمز چوچه -دار چوچه

و باز فهرست وار مناطق کشاورزی کندرود را نام ببریم :

-خرمنگاه - شانس اباد - دولان پشته -وردی کایی - گول باشی -اویز تپه

سی - باغستان - دملر - ناوی تپه سی - قیزیل گونئی - موشودگولی -

سحیل له -گن چیمن - بالا چیمن -کلخنده - مینار چایی - درین آرخ قراقی -

تولکی بالالیان - آت چول - اوس چول - خیریه - چوستر یولی - آتا داغلاری

-قیزیل ایری - بره لر - سلمان سورن - ساری تپه و... گیلاندیس

تمام نام های فوق اسم مناطق زراعتی کندرود است و ای بسا نام منطقه هایی که

به ذهن اینجانب خطور نکرد . و اما برایتان از گیلاندیس بگویم : منطقه ای ییلاقی که

در اوج گرمای تابستان شب هنگام نیاز به لباس گرم دارد و از شمال رشته کوه زیبای

میشو داغ نظاره گر آن است از غرب  رشته کوه آتا داغلاری ،از جنوب کوه قیزیل

گونئی این منطقه را محصور کرده اند ،آب رودخانه ی گرو و چشمه های آب موجود در

دامنه ی کوه میشو داغ آهنگ زندگی را به منطقه ی زیبای گیلاندیس ارمغان

میدهند .در فصل بهار انواع سبزی های خود روی خوراکی و کنگر ره آورد گیلاندیس

است به مهمانانش ،دشتی چون دامان زیبای مادری مهربان و علی رغم وجود سنگ

های آن چون فرشی خوش نقش  زیر پای هر مسافریست که از گیلاندیس دیدن

می کند ، گردوی منطقه ی گیلاندیس به دلیل خوش آب و هوا بودن و وجود خاک

مناسب آن از مرغوبیت بسیار بالا برخوردار است ،زنبور داران علاقه ی خاصی به

منطقه ی گیلانیس دارند ،چرا که در فصل بهار گل گون گیلاندیس و بوته های گیاه

باللیجا و وجود درختان بید و دیگر گل های شهد دار وحشی که غذای زنبور عسل

است به وفور در این منطقه یافته می شود .گیلاندیس بر سر مسیر کوهنوردان میشو

داغ است هر کس از روستای کندرود صبح زود حرکت کند و چای صبحانه را با آب

چشمه ی بره لر در کتری سیاه روی اجاق هیزمی نوش جان نکند به زیبایی منطقه

گیلاندیس پی نبرده است ،بوته های پونه و گزنه در کنار رودخانه ی مسیر کوه عطری

به یاد ماندنی را بر مشام کوهنوردان می رساند و نیز هنگام بازگشت از کوه چایی

عصرانه را باید در منطقه ی گیلاندیس مخصوصا بره لر نوش جان کرد .دوستان خود را

اگر کنرودی نیستند لطفا با خود به دیدن روستای زیبـــــــــــــــای کندرود مهـمان کنید.

بنده دوست صمیمی و دیرینه ای دارم که به روستایمان آمده از بیشتر مناطق آن

بازدید داشته ،روستایمان را بسیار خوش آب و هوا دیده و از بودن در روستای آرام

و دنج کندرود و نوشیدن آب گوارای میشو داغ لذت برده ،جناب آقای حاج سید رضا

امامی صاحب قنادی رضا در کرج است .

در پایان امیدوارم  باز با نوشتن مطالب درباره ی کندرود یاری رسان ما باشید .

منتظر نظرات شما هستیم ...

یا حق

 

 

 

کندرود و افراد موفق  اقتصادی  

جانوم سنه   قربان ,نیه   زلفونده   حنا    یــــــوخ                          یولار آچولوبدور ,خبرون واردو و یا یــــــــوخ

بیچاره کیشی ایندی کی ,کیسه نده پارا یــــــوخ                              صبر ایله تلسمه گوزه لیم وار اولاجاقدور

یولار آچــــولاندا ,منـــــه بیر شـــال آلاجاقــــسان                             دست بند و گلو بند ,و خلخال آلاجاقــسان

گونلوم تره ک ایستیر ,یاغلیله بال آلاجاقـــــسان                              البته بولار هامــیسی ,پرگار اولاجـــاقدور 

غم چکمه داخی , گول دانیش ای مــــــاه منور                               قربـــان سنه اسباب طـــلا و زر و زیــــور

دنیا ده نه وارسـا,اولاجــــاقدور ســـنه یکـــسر                               اول گونکی ارون ,عازم بازار اولاجـــــاقدور










از چهره های موفق روستای کندرود در زمینه ی اقتصادی غافل نشویم ,بهتر است

افراد موفقی را که بنده تقریبا می شناسم به شما نیز فهرست وار تقدیم نمایم

اشخاصی را که نام خواهم برد تقریبا بیش از پنجاه سال است از زادگاه خود مهاجرت

نمودند به تهران و کرج ,اما جلای وطن ننموده اند در طول سال هم برای گذران

تعطیلات , هم صله ارحام هم جهت پیگیری امورات کشاورزی خودشان و یا پدرشان

به روستا رفته اند و نزدیکی خود به زادگاه را اثبات نموده اند.

حاج ارشد اقتدار زاده صاحب قنادی در محله سمنگان تهران ,حاج بخشعلی

 ابراهیمی صاحب قنادی در محله جی تهران ,حاج محمد ابراهیمی صاحب قنادی

در محله پونک تهران , حاج بهروز پیرایش صاحب قنادی در محله تهران نو , حاج

حسن عبدالله زاده در محله خراسان تهران , حاج عبد الله قنبری صاحب قنادی در

محله تهران پارس ,حاج محمد و حاج حسین مهرجو صاحب قنادی در محله تهران

پارس , حاج ولی پیرایش  صاحب قنادی در محله ولیعصر و یافت آباد تهران ,حاج سبز

علی خلجی صاحب قنادی  در محله صادقیه تهران , و حاج

علی خلجی  صاحب قنادی در محله ولیعصر و آریانا , حاج محمد علی جعفری صاحب

قنادی  در محله آریانا ,حاج محمد دادگستر صاحب قنادی  در محله صادقیه

تهران,حاج تیمور پیرایش صاحب قنادی  در محله تهران پارس ,حاج محمد علی و حاج

علی ابراهیمی صاحب قنادی در محله خانی آباد ,حاج احد فرزانه صاحب قنادی در

محله المپیک تهران ,حاج کریم مهربانی صاحب قنادی در محله ولیعصر تهران ,حاج

علی رضا طهماسبی صاحب قنادی در محله اکباتان تهران ,حاج کریم مبارز صاحب

قنادی در محله باغ فیض تهران ,,حاج حسین و حاج علی ارشادی و حاج علی

برزگری صاحبان قنادی در اسلامشهر تهرانحاج حبیب ظریف زاده صاحب قنادی در

محله مهر شهر کرج ,حاج رضا صفری صاحب قنادی  در محله مهرشهر کرج ,حاج

علی فدایی صاحـــــــب قنادی در فردیس کرج  برادران خدادادی صاحب چند واحد

قنادی در کلاک کرج و دیگر همشهریان که در شادی های دیگران سهیم هستند چرا

که با تهیه بهترین شیرینی جات روز کام همه را شیرین نموده اند .اختصارا به یکی از

این همشهریان که در زمینه قنادی صاحب نام  می باشد اشاره می کنم  فردی

موفق در صنف خود که الگوی اکثر قنادان نیز هست ,وی بیش از چهل سال است در

این زمینه فعالیت دارد ,راستی ,صداقت ,پشتکار  وی زبانزد همشهریان است و

اعضای صنف قناد قدر و منزلت این مرد را خوب میدانستند چرا که وی را به سمت

ریاست اتحادیه قنادان تهران بزرگ طی چندین دوره ابقا نمودند ,فعالیت های مستمر

و اثربخش وی هر روز خود را نشان میداد و قنادان از انتخاب خود بسیار مسرور بودند.

وی در زمینه های دیگر اقتصادی نیز فردی موفق و کار آفرین می باشد ,آری آقای

حاج اصغر جعفری صاحب قنادی واقع در میدان صادقیه تهران از فرزندان خاک پاک

کندرود است و نمونه های بسیار دیگر که ذهن اینجانب یاری نمی کند آیا فکر می

کنید کندرودیها در دیگر مشاغل دست ندارند؟

چنین نیست

در زمینه صنعت و ساخت ماشین آلات فردی از کندرود الگوی دیگران شد که کار

و تولید ماشین آلات  وی  ایران را از ورود دستگاه و ماشین آلات تولید بستنی

در دوران دفاع مقدس بی نیاز ساخت , آری این مهندس موفق که فردی بسیار

کاردان و کارآفرین نیز هست  که از دست آقای هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور

وقت لوح تقدیر و جایزه ویژه نیز دریافت کرده آقای حاج خیرالله جهانبانی است .او نیز

به کندرودی بودن خود افتخار می کند .

مهندس حاج عبدالحسین دادگستر ,حاج محمد دادگستر ,حاج فریدون طهماسبی

,مهندس رشیدی در زمینه دستگاه های برودتی و سردخانه های ثابت و متحرک

صاحب نام هستند ,از دیار کندرود می باشند .

کندرود روستای زیبا و خوش آب و هوا که تقریبا سیصد خانه دایر در آن است ,اینک

به هزاران خانه ی آباد کندرودی ها  در تهران و کرج نیز انرژی می بخشد .

محصولات انحصاری از لحاظ طعم و مزه مزین سفره های کندرودی های مقیم  تهران

و کرج است ,در آینده به اذن خداوند از مشاهیر این روستا سخن خواهم گفت.

با نظرات خود درباره ی این نویسه لطف خود را از ما دریغ مکنید.
یا حق